محکوم به گناه
مطالب رمانتیک وعاشقانه
میروم خسته و افسرده و زار سوی منزلگه ویرانه خویش به خدا میبرم از شهر شما دل شوریده و دیوانه خویش میبرم تا که در ان نقطه دور شستشویش دهم از رنگ گناه شستشویش دهم از لکه عشق زین همه خواهش بیجا و تباه میبرم تا زتو دورش سازم زتو ای جلوه امید محال میبرم زنده بگورش سازم تا از این پس نکند یاد وصال ناله میلرزد میرقصد اشک اه بگذار که بگریزم من از تو ای چشمه جوشان گناه شاید ان به که بپرهیزم من بخدا غنچه شادی بودم دست عشق امد و از شاخم چید شعله اه شدم صد افسوس که لبم باز بر ان لب نرسید عاقبت بند سفر پایم بست میروم خنده به لب خونین دل میروم از دل من دست بدار ای امید عبث بی حاصل
نظرات شما عزیزان:
توسط سلنا
قالب جدید وبلاگ پیچك دات نت |