محکوم به گناه
مطالب رمانتیک وعاشقانه
برای بدرقه اش رفتم . جلوی در ایستاده بود دستش روی دستگیره ی در بود . دوباره چشم هایش پر از اشک شده بود و من هم ارام اشک ریختم . نگاهم می کرد و لبش را می گزید تا اشک هایش جاری نشود . از نگاهش می توان بفهمم که می خواهد برای همیشه برود و دیگر به سراغم نیاید ................ توسط سلنا
نظرات شما عزیزان:
قالب جدید وبلاگ پیچك دات نت |